چشمهایش را میتوان یکی از کتابهای معروف و پرطرفدار دانست که کمتر کسی را می توان یافت که اهل مطالعه باشد اما این شاهکار هنری در لیست کتابهای خوانده شده او نباشد. با اینکه رمان چشمهایش در حدود 67 سال پیش و فضای ادبی متفاوت با این دوران نوشته شده است، اما هنوز هم از پرفروش ترین رمان های فارسی به شما می رود. پس اگر اهل مطالعه هستید و هنوز نسبت به خرید کتاب چشمهایش اقدام نکرده اید، فیدیبو این کتاب بی نظیر را به شما معرفی میکند.
داستان چشمهایش را می توان یکی از اثرگذارترین داستانهای دهه پنجاه دانست. با اینکه این رمان در سال 1331 و در 49 سالگی نوشته است، اما متن آن به گونهای است که همه افراد در همه زمانها می توانند به سادگی آن را لمس و درک کنند. چشمهایش علاوه بر اینکه در تحولات دهه پنجاه و حتی ادبیات و هنر نویسندگی آن زمانها اثرگذار بوده، نقطه عطفی در زندگی بزرگ علوی نیز می باشد. بعد از این کتاب بود که این نویسنده در زمره نویسنده های سرشناس قرار گرفت.
کتاب چشمهایش از زبان یک ناظم – که بعد از مرگ مشکوک استاد ماکان در مدرسه به عنوان ناظم مشغول به کار است- که در یک موزه هنری مسئولیت بازجویی از زنی را برعهده دارد نوشته شده است. ناظم نیز از همان زن به نام فرنگیس وقایعی را نقل قول می کند. این رمان را می توان از آغازین نوشته های ادبی دانست که با محوریت قرار دادن یک زن و به تصویر کشیدن عواطف و احساسات وی، یک فضای سیاسی و وجود خفقان در جامعه را در دوران رضا شاه به تصویر میکشد. نکته جالب توجه در این متن فوق العادهی ادبی، این است که علاوه بر اینکه یک رمان است و مخاطب را با احساسات عاشقانهی فرنگیس و استاد ماکان آشنا میکند، تاریخ و اتفاقات معاصر بیست ساله و جوی که در بین روشنفکران آن زمان بوده است را نیز به اطلاع وی می رساند.
کتاب چشمهایش درباره زندگی استادی به نام ماکان سخن میگوید که از روشنفکران همان زمان است که مدتی از عمرش را در تبعید در کلات به سر میبرد و در میان داستان به طرز عجیبی میمیرد. علت مرگ او مساله ای است که در داستان نامشخص است. عده ای معتقدند که عشق به زنی او را به کام مرگ میکشاند و عده ای دیگر معتقدند که عشق به زندگی او را به مرحله مرگ رسانده است.
نکته مهم و قابل توجه از شخصیت استاد ماکان –که نقاش زبردستی هم بود- این است که با خودکامکی به شدت دشمن است. این دشمنی تا حدی مشهود است که وی نقاشی مردم عادی را کشد اما هرگز اربابان و مردان سیاست را به تصویر نکشید. صحنه دیگری از این کتاب که دشمنی استاد ماکان با زورگویی و دیکتاتوری را نمایش میداد، حضور وزیری از دربار به نام «خیل تاش» است که به نزد این نقاش و استاد بزرگ می رود و از آثار وی تمجید می کند ولی ماکان بزرگ در برابر او تعظیم نمی کند و این کار توجه خیل تاش را به خود جلب می کند.
از نقاشی های استاد ماکان، میتوان به تصویر «آقا رجب» اشاره کرد. آقا رجب نوکر استاد ماکان است. اما معروفترین اثر استاد بزرگ رمان بزرگ علوی، پرده چشمهایش است که از نظر نویسنده رازهایی بسیاری در آن نهفته است و بسیاری را به حیرت برمی انگیزد. بزرگ علوی این مساله را به زیبایی و با جزئیات بیان کرده تا رازهای موجود دراین چشمها را مخاطب با تمام وجود لمس کند. ماجرای اصلی کتاب چشمهایش نیز از همین اثر «پرده چشمهایش» آغاز می شود و داستان ادامه مییابد. این نقاشی را می توان به مونالیزا تشبیه کرد که داوینچی در این اثر رازهای بسیاری را برای گفتن به مخاطبین خود داشت.
چمشهایش زمانی وارد بخش اصلی می شود که استاد ماکان به صورت مشکوک میمیرد. نکته جالب توجه در این رمان آنجاست که تابلوی چشمهایش در موزه مدرسه قرار گرفته بود و زنی به دیدن این تابلو می رود. آقا رجب این زن را می شناسد و به ناظم می گوید که این زن صاحب چشمانی است که استاد ماکان به تصویر کشیده است. ماجراجویی ناظم مدرسه برای کشف علت مرگ ماکان بزرگ و رازهای موجود در چشمان تابلوی معروف، به داستان جان می بخشد.
خوانندگان و منتقدان این کتاب معتقدند، هنگامی که فکر میکنی کتاب به سمت یکنواختی پیش میرود، ناگاه به مخاطب شوک وارد شده و او را به هیجان و ادامه داستان وادار میکند.
بزرگ علوی در بهمن سال 1282 و در پایتخت متولد شد. شاید بتوان درک کرد که بزرگ علوی از نظر تفکرات و دغدغه هایش با بسیاری از نویسندگان متفاوت است. به عبارتی، پدربزرگش از اولین نمایندگان ورودی به مجلس بوده است. مادرش نیز نوه ی آیت الله طباطبایی بود. با توصیفاتی که از خانواده بزرگ علوی وجود دارد می توان گفت که او در خانواده ای سیاسی و روشنفکر دیده به جهان گشود. بزرگ علوی با توجه به شرایطی که داشت توانست در 18 سالگی به آلمان سفر کند و تحصیلات دانشگاهی را در آنجا ادامه دهد. بزرگ علوی بعد از اینکه تحصیلات دانشگاهی را با موفقیت به پایان رسانید به ایران بازگشت و در گروه مارکسیستی تقی ارانی عضو شد.
اولین مسئولیت قابل توجه بزرگ علوی، سردبیری مجله پیام نو در کنار صادق هدایت بود. در این زمان این نویسنده بزرگ به عنوان مبارز سیاسی و طرفداری از حقوق افراد ضعیف و زحمتکش جامعه از این سمت برکنار شد و به زندان افتاد. به دلیل اینکه کتاب های او نیز از همین خصوصیت مبارزطلبی خبر می داد، اجازه انتشار کتابهایش داده نشد.
در یکی از نقدهای جذابی که برای این کتاب آمده است، از ترکیب شخصیت استاد کمال الملک و ارانی برای توصیف ماکان استفاده شده است. در واقع شخصیت هنری استاد ماکان برگرفته از شخصیت کمال الملک است که در بخشهایی از داستان به کلات تبعید می شود. شخصیت سیاسی ماکان، نشان دهنده شخصیت تقی ارانی است، که در حال مبارزه با مسئولین حکومتی است و به عنوان فعال سیاسی شناخته می شود.
نقد دیگری از این کتاب، توجه به استفاده از اثر هنری مانند تابلو و مجسمه در نوشته های بزرگ علوی، برای به تصویر کشیدن بعضی از خصوصیات انسانی و حتی نشان دادن وقایع مهم میباشد. در چشمهایش نیز استفاده از تابلو برای شرح یک زن و توجه به عواطف وی استفاده شده است.
بخش دیگری از نقد این کتاب درباره پخش آهنگهایی است که از این کتاب بی صدا از گرامافون پخش می شود و خواننده آن را میشنود. گویی یک سریال یا فیلم درام در حال پخش است و در قسمت های اوج این موسیقی نیز به اوج خود میرسد. حتی در بعضی از بخش ها از صدای ساز، ساززن ها صدا به گوش میرسد که بغض نهفته در دل جامعه را بر زبان میآورد.
کسانی که به دنبال کتابهای جذاب برای مطالعه میگردند، اغلب بخشهایی از کتاب را میخوانند تا با سبک و سیاق کتاب و قلم نویسنده آشنا شوند. با اینکه چشمهایش مورد پسنده همه خوانندگان آن قرار گرفته است، اما خواندن بخشی از متن و جملات چشمهایش برای انتخاب این کتاب برای خواندن خالی از لطف نیست. لذا در ادامه بخشی از این اثر بسیار جذاب و آموزنده را خواهید خواند.
«تو و امثال تو نمیتوانید این دستگاه را به هم بزنید. مگر این دستگاه به روی پای خودش ایستاده که شماها بتوانید واژگونش کنید؟
آنهایی که نگهش میدارند، از قایم موشک بازی های شما هراسی ندارند. این دیو احتیاج به قربانی های زیاد دارد. اما من کسی را مرد میدان نمیبینم. میترسم عوض اینکه او را ضعیفتر کنید، از خونخواری پروارتر بشود و بی پروا به شما بتازد…»
این قسمت از کتاب استبداد و دیکتاتوری حاکم بر جامعه را به تصویر می کشد که و سختی هایی که برای مبارزه با ظلم و خودکامگی نیاز است.
در قسمتی دیگر ازاین کتاب آمده است:
« برای بالا رفتن از نردبان بلند هنر، سر نترس و پشتکار لازم بود که من در خود سراغ نداشتم. نمیتوانستم ساعت ها، ماه ها، سال ها بنشینم و سر چیزی که مایل بودم با رنگ و خط به صورت انسان فهم درآورم، کار کنم. این حوصله به من داده نشده بود. من همیشه راه سهلتر را انتخاب میکردم. دیگران با ثبات بودند و من این را میفهمیدم. به خودم صدمه میرساندم، کار هم میکردم، اما بلاخره نا تمام میماند. تفریح و سرگرمی بر من غلبه داشت و مرا به عالم دمدمی می انداخت.»
این قسمت از چشمهایش، نیز یکی از خصلتهایی را نشان می دهد که این روزها بسیاری از ما درگیر آن هستیم. با وجود اینکه این کتاب در حدود 67 سال پیش نوشته شده است اما تمامی این خصایص که ما این روزها درگیر آنها هستیم ملموس می باشد.