بیشتر افراد علت نارضایتی و حس ناخوشایندی که نسبت به زندگی احساس میکنند را نمیدانند. این موضوع زمانی پیچیدهتر میشود که برخی از افراد موفق و ثروتمند نیز از زندگی خود ناراضی هستند و با مشکلات بسیار زیادی دست و پنجه نرم میکنند. یانگ و کلوسکو به عنوان دو تن از بزرگترین روانشناسان حاضر، ریشه بسیاری از مشکلات شخصیتی را در دوران کودکی میبینند و علت وجود اینگونه مشکلات را بررسی میکنند. پس از آن راه حلهایی ساده ولی کاربردی برای چگونگی غلبه بر این دست از مشکلات را ارائه میکنند.
کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید به قلم جفری. ای. یانگ و جانت ای. کلوسکو با سوالاتی مانند زیر آغاز میشود:
آیا مدام به سمت رابطه با افرادی کشیده میشوید که با شما سرد برخورد میکنند؟ آیا حس میکنید که نزدیکترین افراد به شما، به اندازه کافی به شما اهمیت نمیدهند یا درکتان نمیکنند؟ آیا حس میکنید که ذاتا فردی دچار کمبود هستید که هیچکس نمیتواند شما را بپذیرد یا دوست داشته بدارد؟ آیا از آنجا که نیازهای دیگران را بر نیازهای خود ترجیح میدهید، هرگز به آنچه که میخواهید نمیرسید؟ آیا هرگز نمیدانید که نیازهای شما حقیقتا چه هستند؟ آیا حس میکنید اتفاق بدی رخ میدهد که باعث میشود زخمی معمولی ترسی سهمگین در شما به وجود میآورد؟ فارغ از هر اندازه تحسین عمومی و تایید اجتماعی که از دیگران دریافت میکنید، آیا همچنان احساس نارضایتی، ناکامی و حق نشناسی میکنید؟
در کتاب با 11 تله رایج در زندگی که ریشه بسیاری از مشکلات عاطفی و کاری ما هستند آشنا میشویم. تله زندگی: «الگویی است که از کودکی آغاز و تاثیرات آن در تمام طول زندگی منعکس میشود.». الگوها با خانواده به عنوان آغازگر شکل دهی شخصیت کودک آغاز میشوند. بعد از آن تمام آسیبهایی که هرکس در کودکی خود میبیند جزیی از شخصیت او میشود. متاسفانه این تلههای زندگی هستند که مشخص میکنند ما چطور فکر کنیم، احساس کنیم، عمل کنیم و عملکرد و احساسمان را منتقل کنیم. آنها باعث بروز احساساتی مثل خشم، ناراحتی و اضطراب میشوند و به همین دلیل است که بعضی افراد در موقعیتی که انگار همهچیز دارند باز هم لذت زندگی را نمیچشند و نسبت به موفقیتهایی که کسب کردهاند باوری ندارند.جفري يانگ به عنوان بنیانگذار طرحوارهی درمانی (Schema Teraphy) به همراه همکارش ژانت كلوسكو در این کتاب آموزش میدهند که چگونه میشود تلههای زندگی را، همینطور که در زندگی نمایان میشوند، دنبال کرد و چگونه تا زمانیکه این الگوهای غلط از زندگی محو نشدهاند، با آنها مقابله کرد.
جد، یک دلال سهام سی و نه ساله و بسیار موفق است. او با زنان ارتباط برقرار میکند، اما به نظر میرسد ارتباطش با هیچکدام از آنها جدی و عمیق نمیشود. جد در تله فقدان عاطفه یا کمبود محبت گرفتار شده است.
هنگامی که برای اولین بار رویکرد تلههای زندگی را تنظیم میکردیم، به درمان بیمار قابل توجهی به نام جد پرداختیم. جد نمونه بارزی از تله خود کوبنده است.
جد از ارتباط با یک زن به زن دیگر میرفت و معتقد بود که هیچکدام از زنانی که به مقالات آنها میرود، آن کسی که میخواهد نیست. هرکدام از آنها سرانجام جد را ناامید میکردند. صمیمانهترین نوع رابطهای که جد به آن رسیده بود، شیفتگی با زنانی بود که او را از نظر جنسی تهییج میکردند. مشکل اینجاست که چنین روابطی ماندگار نیستند.
جد با زنان «ارتباط» برقرار نمیکند، او آنها را «فتح» میکند. نقطهای که جد در آنجا علاقهاش را از دست میدهد، دقیقا همان نقطهای است که علاقه را به دست آورده، زن عاشق او شده است.
جد از اینکه زنی مدام نزدیک من باشد و هرجا میروم کنار من باشد بیزارم. خصوصا زمانیکه در مکانهای عمومی و در جمع هستیم. فقط دلم میخواهد فرار کنم.
جد با تنهایی دست و پنجه نرم میکند. احساس پوچی و خستگی دارد. حفرهای در درون دارد و همچنان دنبال زنی میگردد که این حفره را پر کند. جد معتقد است که چنین زنی را هرگز پیدا نمیکند. باور دارد که همیشه تنها بوده و تا همیشه هم تنها خواهد ماند.
جد در دوران کودکی نیز این تنهاییِ دردناک را حس میکرد. هرگز پدرش را نشناخت و مادرش سرد و بی عاطفه بود. نیازهای «عاطفی» هیچکدام از آنها بر آورده نشده بود. او با کمبود محبت بزرگ شد و اکنون به عنوان یک فرد بزرگسال نیز در حال ساخت همان محیط عاری از احساس و عاطفه است ... وقتی جد برای درمان سراغ ما آمد، بارها و بارها او را به چالش کشیدیم. سعی کردیم هر زمان که به دفاع از خودش میپردازد، تلهای که در آن گرفتار شده را کمرنگتر کنیم. بسیار مهم بود که به او نشان دهیم که خالصانه ناراحتی او را در مورد نزدیک شدن به سایر افراد، خصوصا به خاطر پدر و مادر به شدت بی عاطفهاش، درک میکنیم.