یک سرقت مسلحانه از بانک. یک گروگانگیری. یک شلیک. یک راهپله پر از نیروهای پلیس آمادۀ یورش به داخل یک آپارتمان. ماجرا خیلی ساده به اینجا میانجامد، خیلی سادهتر از آنچه فکر کنی. همۀ آنچه برای چنین پایانی لازم است فقطوفقط یک ایدۀ خیلی خیلی بد است و بس. این داستان حکایت خیلی چیزها است اما بیشتر از همه حکایت احمقها است. به همین دلیل، باید همین جا خیلی رکوراست گوشزد شود که احمق خواندن دیگران خیلی راحت است اگر به آنها به چشم انسان نگاه نکنی، مخصوصاً اگر کسانی را داشته باشی که سعی کنی در برابرشان آدم نسبتاً خوبی باشی.